عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
در حـلـقـۀ لاهـوتـیـان شـور و نوا بود هر جا سخن از وصف یاری دلربا بود در رفت و آمد بود فـوجی از مـلائک از عـرش آوایی به جـمـع مـاسـوا بود عــشـاق بـا حـق وعــدۀ دیــدار دارنـد وعـده گه زیـبای حق با مصطـفی بود میـعـاد عـشاق از ازل تـعـیـین نمـودند این بار وعـده گاهـشان غـار حـرا بود آن چه در این دیدار بر هستی عیان شد یـک هــدیـۀ والا ز درگــاه خــدا بــود یـعـنی خـدا یک لطـف بیهـمـتا نموده یک رحـمـة لِلـعـالـمـین اعـطـا نـمـوده او که خدا بر ذات نامش خورده سوگند جبریل بر وحی کلامش خورده سوگند آن کس که قـبل از خلـقت عالم خداوند در نور خود بر احترامش خورده سوگند تنها نه بر نامش خـدای او قـسم خورد بر خاک مانده زیر گامش خورده سوگند هر سنگ زیر پـای او در روز بعـثت بر صدق و گفتار و پیامش خورده سوگند در سورۀ رعد او علی را شاهدش، خواند یعنی که بر او و امامش خورده سوگند آن کس که پـیـغـمـبـر به کل انـبـیا بود مـولا ابالـقـاسم مـحـمد مـصـطـفی بود هر کس که مستی میکند ساغر گرفته سـاغـر ز دست شاهـد و دلبـر گـرفـته گـفـتا که اِی مُـزَّمَّـل اِی مُـدَّثِّر ای یـار برخـیـز که پـیـغـمـبـریات سر گـرفته وقـتـی که میلـرزیـد در زیـر عـبـایی روی لـبـانـش ذکـر یـا حـیـدر گـرفـتـه باشـد تـراوشهـای لـعـلـش در ولادت وحیِ الـهـی را کـه پـیـغـمـبـر گـرفـتـه زمـزمـۀ نام عـلـی را هـر که بـشـنـیـد ایـن ذکـر را تـا لـحـظـۀ آخـر گـرفـتـه اسـتـاد جـبـریـل امـیـن تنـهـا علـی بود در قـبـر میگـویم فـقـط مولا علی بود دین نـبـی، حُـبّ و تــولای عـلـی بـود مـهـر جـمـال و روی والای عـلی بود گویا نظـر بر وجه حق میکـرد طـاها وقـتی که مشـغـول تمـاشـای عـلی بود گـر کاروانها حُسن یوسف را شنـیدند یوسف خودش سرمست سودای علی بود آنچه که جبـریل از طـریق وحی آورد وقـت ولادت روی لـبهای عـلـی بود وصفی که قرآن هم ز وَجهالله میکرد وجـهالـهـی از روی زیبـای عـلی بـود گـفـتا پیـمـبر معـنی ایـمان چـنین است ایمان همان حُبّ امیر المـؤمنـین است |